يكوقت يك كسي خدمت امام صادق(ع) آمد. گفت: حقيقت عبوديت چيست؟ جوهرهاش و مواد اصلياش، چه كسي عبد واقعي خداست؟
امام صادق فرمود: اگر كسي سه چيز را معتقد باشد، او بندهي واقعي است. اين سه مورد كه عرض ميكنم تمام عبوديتها در اين سه مورد گنجانده شده است وجوهرهي همهي عبودت و بندگ همين است. به عبارت علميتر اين همان ديدگاه نظري ميشود. پشتوانهي بحث است. نماز و روزه و اينها نمودهاي عبادت است. اين باوري كه من الآن عرض ميكنم، اين باور در واقع اصل عبوديت و اصل بندگي است. خوب اين سه مورد چيست؟
اول: مورد را فرمودند: «أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْكا» (بحارالانوار/ج1/ص224)
اولين مورد اين است كه انسان خودش را مالك چيزي نداند. اين خودش عبوديت است. لذا در قرآن هم هيچجا نداريم كه از مال خودتان انفاق كنيد. داريم از مال خدا انفاق كنيد. «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (بقره/3) اين اولين نمود است كه انسان «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» بگويد. اگر اين اعتقاد پيدا شد، آدم راحت انفاق ميكند. اگر مال از دستش رفت، غصه نميخورد. اگر مال به او روي آورد، بالا وپايين نميپرد. صندوقدارهاي بانك را ديدهايد، همينطور هستند. خودشان را مالك نميدانند.
دوم: اينكه امام صادق فرمودند: «اللَّهُ بِهِ وَ لَا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيرا» انسان خودش را مدبّر و برنامهريز نهايي نبيند. انسان برنامهريزي كند. خوب هم هست. اما نگويد: من اين كار را ميكنم. بگويد: انشاءالله اگر خدا بخواهد.
حضرت سليمان خيلي وضع مالي خوبي داشت. چند همسر داشت، خانه و امكانات داشت. پادشاه بود. پيغمبر بود. باد در اختيارش بود. جن در اختيارش بود. مشكل نداشت، آزاد بود و گرفتاري نداشت. همهي دنيا به او روي آورده بود. آنوقت ايشان با اين رويكرد يكوقتي به او گفتند: تو كه بچه نداري! فرزند نداري. فرمود: كاري ندارد. بندهي خدا گفت: دزد حاضر و بز حاضر! كاري ندارد. من امكانات و ثروت دارم، همسر هم كه دارم. چندين فرزند شجاع و جنگجو تحويل خواهم داد تا ديگر كسي اين حرف را پشت سر من نزند. سليمان تا آخر عمر بچهدار نشد! خدا يك بچه به او داد، آن هم جسد بود. فلج بود. روي تخت افتاده بود. داريم اين را ميگوييم. نميخواهم بگويم: اعوذ بالله سليمان مرتكب گناه شد. نه گاهي انبياي ما ترك اولي ميكنند ولي گناه نميكنند. عرض من اينجاست كه تا گفت: چنين خواهم كرد، نشد! لذا بينندگان عزيز بدانند دومين نشانهي عبوديت اين است كه انسان بگويد: آنچه خدا بخواهد.
يك آقايي چند روز قبل پيش من آمد، گفت: حاج آقا، بچهي اول من دختر بوده است. خانم من دومي را هم باردار است. ما مرتب دعا ميكنيم كه خدايا پسر شود. اين خلاف رضاي الهي نباشد. گفتم: نه! بگوييد: خدايا پسر دوست داريم، ولي آنچه تو ميپسندي. اين مهم است. خواست خدا مقدم باشد. دومين عبوديت اين است كه خواست خدا را مقدم بدانيم.
سوم كه شاه بيتش است. «وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ» در زندگي همه اشتغال داريم. جنابعالي و من از صبح تا شب كه ميآييم هركسي به يك نحوي مشغول است. كارهايي هم انجام ميدهيم، فرمود: عبوديت اين است كه آن كارهايي كه انجام ميدهيم، نهي خدا روي آن نباشد. امر خدا روي آن باشد يا لااقل به تعبير بنده مباح باشد. اين حرفهايي كه امروز ميزنم، نهي خدا رويش نباشد. اگر غيبت باشد، نهي خدا روي آن است. اگر دروغ باشد نهي ميشود. تجسس اگر باشد، سوءظن اگر باشد، فحش اگر باشد، اين حقيقت عبوديت ميشود. انسان خودش را مالك نداند. خودش را برنامهريز نهايي نداند و بگويد: آنچه خدا ميخواهد. و سوم اينكه كارهايي كه انجام ميدهد مورد نهي الهي نباشد. اين دو نكتهاي بود كه در رابطه با عبادت بود.
کشکول...
ما را در سایت کشکول دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sany61o بازدید : 169 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 7:04